معرفی وبلاگ
به نام خدايي که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود امد *سلام* به وبلاگ من خوش آمدي هر چي بخواي مي توني صدام كني گاهي دير به دير ميام اميدوارم به بزرگواري خودتون ببخشيد من متولد بهمن 73 هستم طرفدار تيم پرسپوليس عاشق هيچ كس به جزخدا نيستم اميدوارم ازاين وبلاگ خوشتون بياد نظري انتقادي چيزي داريد به من بگيدمن انتقاد پذيرم ناراحت نمي شم
دسته
وبلاگ دوستان گلم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 233215
تعداد نوشته ها : 199
تعداد نظرات : 134
Rss
طراح قالب
GraphistThem274

بار خدایا که قلوب اولیا را به نور محبت منور فرمودی و لسان عشاق جمال را از ما و من فروبستی و دست فرومایگان خودخواه را از دامن کبریایی کوتاه کردی ما را از این مستی غرور دنیا هشدار فرما ،و از خواب سنگین طبیعت بیدار،و حجابهای غلیظ و پرده های ضخیم خود پسندی و خود پرستی را به اشارتی پاره کن و مارا به محفل پاکان درگاه و مجلس قدس مخلصان خدا خواه بار بده و این دیو سیرتی و زشتخویی و درشتگویی و خود آرایی و کج نمایی را زما برکنار فرما و حرکات و سکنات و افعال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما .بارالها نعم تو ابتدایی است
(داد حق را قابلیت شرط نیست )و نوال تو غیر متناهی،باب رحمت و عنایتت مفتوح است و خوان نعمت بی پایانت مبسوط،دلی شوریده و حالی آشفته ،قلبی داغدار و چشمی اشکبار ،سری سودایی بی قرار ،و سینه ای شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما ،وخاتمه مارا به اخلاص به خود و ارادت به خاصّان در گاهت یعنی دیباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غیب و شهود محمد و آل و اهل بیت مطهرش صل الله علیه و سلم و علیهم اجمعین به انجام رسان.و الحمد الله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطنا‍‍ً.
  امام خمینی چهل حدیث

Smile 

يکشنبه 1389/4/13 19:37

گوش کن ،جاده صدا می زند از دور ،قدم های تو را
چشم تو،زینت تاریکی نیست
پلک هارا بتکان،کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی ،که پر ماه به انگشت تو ،هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب ،اندام تورا،مثل یک قطعه ی آوار به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت
بهترین چیز ،رسیدن به نگاهی ست که از حادثه عشق ،تر است



سهراب سپهری

دسته ها : شعر و ترانه
يکشنبه 1389/4/13 19:37
روزی پیرمرد روستایی فقیری بود که خری داشت .پیرمرد قصد فروش خر را داشت برای همین به بازار رفت و منتظر خریداری بود در پایان روز همه چیزی فروخته و به خانه هایشان رفتند اما پیرمرد هنوز خر را نفروخت برای همین گفت کسی نگفت خالو خرت به چند
دسته ها :
يکشنبه 1389/4/6 12:24
دزدی به بار باقالی یک مرد دستبرد زد مرد بیرون امد و فراید دزد امده سر داد دزد مرد را هل داد و روی شکمش نشست و گفت می خواستم نیمی از بار را با خودمم ببرم اما الان تو را می کشم و بار را می برم مرد خواهش کرد که مرا نکش برو خر بیار و باقالی بار کن
دسته ها :
يکشنبه 1389/4/6 12:24
روزی شاه عباس با همراهانش در حال گذر از منطقه ای بودند که فقیری را دیدند که روی گلیمش خوابیده به طوری که پاهایش از گلیم بیرون نزده.شاه دستور داد به ان فقیر پول بدهند.فقیر برای دوستش این ماجرا تعریف کرد دوستش هم گلیمش را برداشت و همان جا خوابید به طوری که پاهایش از گلیمش بیرون زده بودشاه دستور داد پاهای اورا قطع کنند یکی از افراد شاه گفت شما در راه رفت به آن فقیر پول دادید.اما ...شاه گفت این فقیر پایش را از گلیمش دراز کرده
دسته ها :
يکشنبه 1389/4/6 12:23
X