.
این هم از همون دوستمه نقاشی هاس هم خوبه
به نام خدایی که اگر حکم کند همه ی ما محکومیم
باور هایم را دوباره زیر و رو کردم بیشترشان هنوز پاک بودند،شکر خدا هرگز چنین رها نبودم
در آفتاب خیره می شوم بی پلک زدنی تا حتی زیرکانه ترین دروغ ها فریبم ندهند و واژه ای
مستم نکند و حالا در آستانه ام آستانه ای بی قفل میان مردم می روم و دوستشان دارم
تکاپو،تلاش،تفکر و تو در منی آنگاه که مبارزه می کنم سعادتی است که زنده ام و عظیم ترین
توانایی ها برایم ممنوع نیست تن خسته از کشش را تپش می دهم شاید این تاثیر از یک عمر
پیمودن و بر یک افق نگریستن باشد ایستاده ها نشسته اند و انزوای من بوی کاغذ گرفته است