معرفی وبلاگ
به نام خدايي که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود امد *سلام* به وبلاگ من خوش آمدي هر چي بخواي مي توني صدام كني گاهي دير به دير ميام اميدوارم به بزرگواري خودتون ببخشيد من متولد بهمن 73 هستم طرفدار تيم پرسپوليس عاشق هيچ كس به جزخدا نيستم اميدوارم ازاين وبلاگ خوشتون بياد نظري انتقادي چيزي داريد به من بگيدمن انتقاد پذيرم ناراحت نمي شم
دسته
وبلاگ دوستان گلم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 233062
تعداد نوشته ها : 199
تعداد نظرات : 134
Rss
طراح قالب
GraphistThem274
29اسفند
صبح توی استان لرستان بیدار شدیم و نماز صبح را خواندیم بعد سوار شدیم وتا ساعت 7بیدار بودم بعد خوابیدم ساعت 9بیدار شدم توی پلدختر بودیم صبحانه را همان جا خوردیم و به سمت دوکوهه حرکت کردیم اونجا ها من خوابیدم و بعد از دوکوهه وارد اندیمشک شدیم بعدش از شهر زیبای شوش گذشتیم رود خانه کرخه را هم دیدیمو کمی در انجا توقف کردیم و از همون داخل ان را دیدیم بعدش به اولین جایی رفتیم که قرار بود انجا بمانیم فَکه در انجا اتوبوس ایستاد و ما در نماز خانه صحرایی نماز خواندیم بعدش به همراه بقیه راه افتادیم و از مقتلگاه شهید اوینی دیدن کردیم ایشون در سال 72 برای ساخت مستندی از 120 شهید که بر اثر تشنگی و محاصره دشمن شهید شدند به اینجا امدند ولی در این مکان به شهادت رسیدند.بعد جلوتر رفتیم و از همون مکان شهادت 120 نفر دیدن کردیم بعدش هم به چزابه رفتیم جایی که در سال 60 عملیات طریق القدس ازاد شد
در اسفن 60 هم دشمن حمله سختی کرد تا از اجرای عملیات فتح المبین جلوگیری کند اما نتوانست.بعد از ان هم ناهار خوردیم و به سمت هویزه حرکت کردیم جایی که در سال 61 فکر کنم اردیبهشت در عملیات بیت المقدس ازاد شد.
خیلی راه بود تا این که رسیدیم به یه جای قشنگ بعد خوندن نماز به یادمان شهدای هویزه رفتیم
یه اقای شیخ که اسمش نمی دونم چیه صحبت کردن و نزدیک تحویل سال تلویزیون را روشن کردند برنامه شبکه سه بود سریع خاموش کردند.وزمان سال تحویل دعای تحویل سال را خواندیم و وقتی سال تحویل شد تلویزیون را روشن کردن تا صحبت های اقای خامنه ای را بشنویم من که هیچ چی نشنیدم.همون جا خبر سکته وحتی فوت اقای کروبی را که بعدا که برگشتیم فهمیدیم شایعه بود را شنیدیم خیلی ناراحت شدم با این که خانواده ام به اقای احمدی نژاد رای دادند خودم هم طرفدار ایشونم ولی ناراحت شدم براشون دعا کردم که به بهشت برین بروند.خواهرم گفت شایعه است من گوش نکردم.خلاصه به سمت شهر خرمشهر رفتیم محل اسکان اونشب ما ابادان بود .راننده فکر کرد خرمشهر ابادانه از چند نفر ادرس محل اسکان را پرسید همه می گفتند ما نمی دونیم دور شهر دور می زد .بعد بابام گفت این جا که ابادان نیست باید از بالای پل برویم راننده تازه فهمید و به اونجا رفت .خداراشکر از سرگردونی خارج شده بودیم ساعت 12.30 بود شام را همون موقع خوردیم بنده به علت کمبود جا در اتاق ها از خود گذشتگی کردم زیر پنجره تو هال خوابیدم و فرداش که بیدار شدم دیدم سرما خوردم شدید هنوز هم سرما خوردم .


پنج شنبه 1389/1/5 13:47
X