معرفی وبلاگ
به نام خدايي که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود امد *سلام* به وبلاگ من خوش آمدي هر چي بخواي مي توني صدام كني گاهي دير به دير ميام اميدوارم به بزرگواري خودتون ببخشيد من متولد بهمن 73 هستم طرفدار تيم پرسپوليس عاشق هيچ كس به جزخدا نيستم اميدوارم ازاين وبلاگ خوشتون بياد نظري انتقادي چيزي داريد به من بگيدمن انتقاد پذيرم ناراحت نمي شم
دسته
وبلاگ دوستان گلم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 233087
تعداد نوشته ها : 199
تعداد نظرات : 134
Rss
طراح قالب
GraphistThem274
1فروردین
خلاصه صبحانه خوردیم وبه اروند کنار رفتیم خیلی باحال بود اون ور مرز معلوم بود .سربازه هی گیر میداد خواهر برو پایین .ماهم از بالای اون خاکریز اومدیم پایین بعد یه دختر کوچولو امد که ستاره دریایی می فروخت من هم خریدم .بعد به ابادان برگشتیم ناهار ساعت 4.30ناهار خوردیم بعدش یه مسابقه گذاشتند که بابام برنده شد منم جواب دادم ولی قرعه کشی بود.بعد هم به کربلای ایران شلمچه رفتیم خیلی قشنگ بود دوست داشتم بیشتر بمونم خیلی خوب بود غروب بود می خواستیم برگردیم غروب اونجا واقعا غم انگیز و به یاد ماندنی بود یه تپه بود که می گفتند گنبد مرقد امام حسین معلومه خواستم برم خواهرم گفت بیا بریم همه رفتند اما وقتی به اتوبوس رفتیم اولین نفر بودیم این قدر اتوبوس زیاد بود که.ولی واسه ما رنگش متفاوت بود و سقفش را دیدم و پیداش کردم به اقای راننده گفتیم یه خورده دنده عقب بره که پشت اتوبوس معلوم باشه بقیه گم نشوند اما یه نفر دیر اومد.بالاخره حرکت کردیم به سمت خرمشهر بعد از کلی سرگردانی به مسجد خرمشهر رفتیم که اثار جنگ در ان و خانه های اطراف بود نماز خواندیم بعد به سمت اتوبوس رفتیم اما راننده رفته بود خرید به تماشای رود کارون پرداختیم تا راننده امد و سوار شدیم به یه حسینیه رفتیم و شام را ساعت12 خوردیم و خوابیدیم

پنج شنبه 1389/1/5 14:24
X