هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چند شنبه بود
نمیدانم
آن روز هرچه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمیکند
زیرا
ما هردو در بهار
-در یک بهار-
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو
در یک بهار چشم بهم دوختیم
آنگاه ناگهان
متولد شدیم
و نام تازه ای
بر خود گذاشتیم
فرقی نمیکند
آن فصل
-فصلی که میتوان متولد شد-
حتما بهار باشد
و نام تازه ی ما، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمیکند
امروز هم
ماهرچه بوده ایم، همانیم
ما باز میتوانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم...
قیصر امین پور