معرفی وبلاگ
به نام خدايي که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود امد *سلام* به وبلاگ من خوش آمدي هر چي بخواي مي توني صدام كني گاهي دير به دير ميام اميدوارم به بزرگواري خودتون ببخشيد من متولد بهمن 73 هستم طرفدار تيم پرسپوليس عاشق هيچ كس به جزخدا نيستم اميدوارم ازاين وبلاگ خوشتون بياد نظري انتقادي چيزي داريد به من بگيدمن انتقاد پذيرم ناراحت نمي شم
دسته
وبلاگ دوستان گلم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 225119
تعداد نوشته ها : 199
تعداد نظرات : 134
Rss
طراح قالب
GraphistThem274
28اسفند.
ساعت 7صبح رفتیم به محل تعیین شده.بعد از دوساعت معطلی اتوبوس امد سه تا اتوبوس بودیم .سوار اتوبوس شدیم بعد از اینکه همه سوار شدند اتوبوس حرکت کرد.بعد ده دقیقه خوابم برد چون دیشبش داشتم نود می دیدم و تا ساعت 2.30 بیدار بودم .وقتی بیدار شدم دیدم همون جای اول هستیم تعجب کردم.خواهرم گفت رفت کار سفر رو درست کنه.خوب بعد از چند ساعت پیاده شدیم برای نماز و ناهار .بعدش دوباره سوار شدیم.غروب بود که به مرقد امام خمینی رسیدیم همه به احترام امام صلوات فرستادیم.بعدش هم به قم رفتیم.و انجا واسه شام و نماز ایستادیم بعد هم سوار شدیم و راه افتادیم .چند دقیقه گذشته بود من هم رفتم خیر سرم استراحت کنم.ناگهان اتوبوس ترمزی وحشتناک کرد .چند نفر اون پایین چراغ قوه را تکان می دادند که جلو تر نرویم .کنار پنجره بودم و حادثه کنار من بود.یک نیسان وانت که توش مبل بود چپ کرده بود مثل این که دوتا مسافر داشت اقاهه را دیدم از دهنش خون اومده بود رنگش پریده بود روی یه مبل نشسته بود چشماش بسته بود ولی زنده بود توی اون را چراغ نبود هیچ خونه ای هم نبود.اتوبوس حرکت کرد خیلی ناراحت شدم براش دعا کردم حالش خوب بشه.بعد هم به اراک رسیدیم همون شهر خوابم برد.
پنج شنبه 1389/1/5 13:45
سلام بچه ها من برگشتم.
دسته ها : حرف های خودم.
پنج شنبه 1389/1/5 13:41
X