معرفی وبلاگ
به نام خدايي که وجودم ز وجود پر وجودش به وجود امد *سلام* به وبلاگ من خوش آمدي هر چي بخواي مي توني صدام كني گاهي دير به دير ميام اميدوارم به بزرگواري خودتون ببخشيد من متولد بهمن 73 هستم طرفدار تيم پرسپوليس عاشق هيچ كس به جزخدا نيستم اميدوارم ازاين وبلاگ خوشتون بياد نظري انتقادي چيزي داريد به من بگيدمن انتقاد پذيرم ناراحت نمي شم
دسته
وبلاگ دوستان گلم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 233228
تعداد نوشته ها : 199
تعداد نظرات : 134
Rss
طراح قالب
GraphistThem274
سهم هرکس چیزیست
سهم من هم سیاهیست
شب سییاهست
گفتم ندارد عیبی
رنگ قلمم سیاه است
هیچ نیست
.
.
اما دل او سیاه شد
سنگ شد بی رحم شد
کاش یا من بمیرم یا او

1dokhtargol
1بهمن
88
دسته ها :
پنج شنبه 1388/11/1 21:11
انتقام میگیرم من از او
از او که مرا به سیاهی کشاند
از اوکه از این غنچه سرخ
یک گل آدمخوار وحشی ساخت
او که دانسته یا ندانسته
کرد سرنوشت مرا ننگین
روز و شب منتظرم که بیاید
تاکه با دوچشم چون کاسه خون
با قلبی آکنده از نفرت
با قدم هایی استوار
بشکافم قلبش را
با خنجری در دست
اشک بریزم رویش
تا که سرنوشت تلخم را
به فراموشی بسپارم


1dokhtargol
دسته ها :
چهارشنبه 1388/10/30 15:5
وای بر ان روزی که تنها شوم،وای بر آن روزی که خداهم من را فراموش کند وای برمن اگر که خدارا فراموش کنم.
وای برتو اگر نظر نذاری(شوخی کردم)
دسته ها :
دوشنبه 1388/10/28 16:28
اگه یه روز کسی که دوسش داری ولی اون تورا دوست نداره و کسی که دوستت داره ولی تو اونو دوست نداری بیفتند تواب و فقط حق نجات دادن یکیشون رو داشته باشی کدوم رو نجات می دی؟
من نمی دونم اگه اولی رو نجات بدهم شاید اونم با من خوب بشه اون وقت دومی گناه داره اگه دوم را نجات بدم پررو میشه اون وقت اولی میمیره شاید منم مردم.
دسته ها :
دوشنبه 1388/10/28 16:26

زدم فریاد خدایا این چه رسمی ست
رفیقان را جدا کردن هنرنیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست

این یک رباعی نمی دونم از کیه یکی از دوستان گفت منم گفتم به شما بگم شاید شنیده بودی.

دسته ها :
دوشنبه 1388/10/28 16:24
این هم از همون دوستمه نقاشی هاس هم خوبه
 
 
 
 
به نام خدایی که اگر حکم کند همه ی ما محکومیم

باور هایم را دوباره زیر و رو کردم بیشترشان هنوز پاک بودند،شکر خدا هرگز چنین رها نبودم
در آفتاب خیره می شوم بی پلک زدنی تا حتی زیرکانه ترین دروغ ها فریبم ندهند و واژه ای
مستم نکند و حالا در آستانه ام آستانه ای بی قفل میان مردم می روم و دوستشان دارم
تکاپو،تلاش،تفکر و تو در منی آنگاه که مبارزه می کنم سعادتی است که زنده ام و عظیم ترین
توانایی ها برایم ممنوع نیست تن خسته از کشش را تپش می دهم شاید این تاثیر از یک عمر
پیمودن و بر یک افق نگریستن باشد ایستاده ها نشسته اند و انزوای من بوی کاغذ گرفته است
دسته ها :
دوشنبه 1388/10/28 13:1
X